یادداشت روز : غیاث الدین منصور دشتكی شیرازی (بخش دوم) غیاث الدین منصور دشتكی شیرازی

در بخش اول از این نوشتار نظری اجمالی به زندگی غیاث الدین الدین دشتكی و برخی از آثار او افكنیدیم و در این نوشتار قصد داریم نیم نگاهی به آرا و اندیشه‌ های وی داشته باشیم.

1397/12/07
|
15:33

در بخش اول از این نوشتار نظری اجمالی به زندگی غیاث الدین الدین دشتكی و برخی از آثار او افكنیدیم و در این نوشتار قصد داریم نیم نگاهی به آرا و اندیشه‌ های وی داشته باشیم.

هرچند غیاث الدین مكتبی جدیدی را در فلسفه تاسیس نكرده است، اما وی در شكل‌ گیری جریانی فلسفی كه به نام مكتب شیراز بین قرن هشتم و نهم، به‌ تدریج شكل گرفت، موثر بود. غیاث الدین تلاش زیادی كرد كه آرای پیشینیان را به گردآوری كند و حكمت مشاء و حكمت اشراق، عرفان و كلام و ... را به هم نزدیك گرداند و شاید همین كار راه‌گشای ملاصدرا در تأسیس حكمتِ متعالیه بوده‌است.

شخصیت علمی غیاث الدین دشتكی بیشتر در مواجهه او با عقاید و آرای جلال‌الدین دوانی -یكی از فیلسوفان معاصرش- و در مناظره اش با وی و در دفاعش از آرای سید صدرالدین دشتكی، یعنی پدر خودش، شكل گرفته‌ است. در هنگام این مناظرات، دشتكی حدود 18 سال داشته است و دوانی 71 ساله بوده است و این حاكی از استعداد و نبوغ دشتكی است.

ملاصدرا نیز در كتاب الحكمة ‌المتعالیة ضمن اشاره به برخی از این مباحثه ها، از غیاث الدین به بزرگی یاد كرده است.

غیاث الدین در كتاب مرآة‌ الحقائق و مجلی‌ الدقائق آرایی ارائه كرده است كه، به تصریح خودش، مخالف با آرای مشهور حكماست. برخی از این آرا در باب طبیعیات و برخی دیگر مرتبط با فلسفه است. برخی از نظریات وی از این قرار است : ویژگی های افلاك و كواكب، وحدت مادّة افلاك و عناصر، تأثیر نفوس بشری در اِحداث خوارق عادات و معجزات، متقدّر بودن عالم مثال، مبدأ بودن عقول مجرده برای صفات و آثار عناصر اربعه، عقیده به آتش اِهلیلَجی به عنوان عنصر جدید، علت قوس قُزَح، كیفیت دیدن و تذكر، و تناهی عددی مجردات.

در نظر غیاث الدین، برخی انوار مجردة مدبّره نمی ‌توانند از بدن ها قطع علاقه كنند و آن ها از بدنی به بدن دیگر منتقل می شوند، خواه آن بدن عنصری باشد و خواه مثالی. اما آنچه در این میان مهم است، نظر خاص غیاث الدین درباره نفس و نحوه تعلق آن به بدن است كه به نظر خودش شبهات معاد جسمانی را برطرف می‌كند. او در كتاب حجة‌ الكلام لایضاح محجّة ‌الاسلام دو گونه تعلق برای نفس قائل شده ‌است. به عقیده وی، نفس پس از تكمیل بدن، ابتدا به روح حیوانی و سپس به اعضای بدنی تعلق می‌ گیرد و هنگام مرگ و مفارقت از بدن، تعلق اول را از دست می‌دهد، اما تعلق دوم باقی می‌ماند و البته این تعلق، بسیار ضعیف و باقی به بقای اجزای بدن است. این تعلق ضعیف نفس به بدن مانع می‌شود كه در هنگام جمعِ دوباره اجزا، نفس دیگری به آن تعلق بگیرد. بر اساس همین دیدگاه، غیاث الدین میان تناسخ و حشر تفاوت قائل شده است و شبهه های معاد جسمانی را پاسخ داده ‌است. از نظر دشتكی، بنابر عقیده تناسخ، نفس كاملاً از بدن قطع تعلق می ‌كند و به بدن دیگری تعلق می ‌گیرد، اما حشر و معاد یعنی بازگشتِ تعلق همه ‌جانبه نفس به اجزایی كه پس از مرگ به آن ها تعلق ضعیفی داشته‌ است.

ملاصدرا نظر غیاث الدین را درباره تعلق نفس به بدن پس از مرگ، نقد كرده است و براساس مبانی خودش در حركت جوهری و سیر تكاملی نفس، تعلق دوباره نفس به بدن را عبث و به دور از مذاق حكمت دانسته ‌است. با وجود مخالفت ملاصدرا با عقیده دشتكی، آقا علی مدرس طهرانی عقیده‌ای شبیه به رأی غیاث الدین مطرح كرده‌است .

دسترسی سریع