یادداشت روز : نگاهی به دوران پیشدادیان -قسمت دوم نگاهی به دوران پیشدادیان در شاهنامه

درود بر شما ایرانیان سربلند و پر افتخار و شما عاشقان زبان ملی ایران و شاهنامه جاویدان حكیم فردوسی.
امروز قسمت دوم از نگاهی اجمالی به دوران پیشدادیان را تقدیم حضورتان می كنیم.

1397/07/01
|
19:10

نویسنده: ارسطو جنیدی

در قسمت قبل اشاره كردیم كه گیومرث، نخستین پادشاه اساطیری ما، بعد از كشته شدن فرزندش سیامك به دست اهریمن زشت نهاد، غمگین گشت و پس از مدتی سوگواری، سروش ایزدی به او پیغام یزدان را داد كه از سوگواری را به پایان ببرد و در اندیشه مبارزه با اهریمن باشد. فرزند برومند و دلاوری از سیامك باقی مانده بود كه هوشنگ نام داشت و گیومرث به این نوه جوان و توانا و باهوش خود امید داشت تا هم كین سیامك ستانده شود و هم دست دیو كوتاه گردد:

خجسته سیامك یكی پور داشت

كه نزد نیا جاه دستور داشت

گرانمایه را نام هوشنگ بود

تو گفتی همه هوش و فرهنگ بود

به نزد نیا یادگار پدر

نیا پروریده مر او را به بر

نیایش به جای پسر داشتی

جز او بر كسی چشم نگماشتی

چو بنهاد دل كینه و جنگ را

بخواند آن گرانمایه هوشنگ را

همه گفتنیها بدو بازگفت

همه رازها بر گشاد از نهفت

كه من لشكری كرد خواهم همی

خروشی برآورد خواهم همی

تو را بود باید همی پیشرو

كه من رفتنی‌ام تو سالار نو

این ارشاد و نصیحت كهنسالان به جوانان از درونمایه های بسیار غالب شاهنامه است. در حقیقت این صحنه كه كهنسالان جوانان را مورد نصبحت و تشویق قرار می دهند و آنان را به راه یزدان دعوت می كنند ده ها بار در تمامی بخشهای شاهنامه به زیباترین بیان پیش چشم خواننده جلوه می كند.
در حقیقت این كه نسل نو نیازمند ارشاد و نصیحت و راهنمایی نسل پیش از خود است، باوری زیبا در میان ما ایرانیان بوده و آن كه از راهنمایی و ارشاد بزرگان سركشی كند بی شك شكست خواهد خورد؛ هم در میدان نبرد با دشمن و هم در مبارزه با دیو نفس. هم در ظاهر و هم در باطن.
نمونه آشكار این نافرمانی از پند بزرگان خردمند را باید در داستان رستم و اسفندیار دید. اسفندیار از پندهای بسیار نیكو و انسان ساز مادر نیك سرشتش، كتایون سرپیچی می كند و به نبردی نادرست و از سر حرص و آز با رستم دستان می رود. بدیهیست اسفندیار مغرور و سبكسر كه جز تاج پادشاهی هیچ چیز را نمی خواهد، در مقابل رستم دستان كه نگهبان سرافراز ایران زمین و نبض تپنده ملت ایران است شكست می خورد. اما نكته اصلی این جاست كه تمامی این مطالب را قبل از عزیمت به سفر، مادر دانای او كتایون به وی گفته بود و اسفندیار نشنیده بود.
باری، اهمیت پند بزرگان در شاهنامه خود مبحثی بس مفصل است و شیرین.
اما سخن در باب هوشنگ بود كه ((همه هوش و فرهنگ بود))...

پری و پلنگ انجمن كرد و شیر

ز درندگان گرگ و ببر دلیر

سپاهی دد و دام و مرغ و پری

سپهدار پركین و كندآوری

پس پشت لشكر گیومرث شاه

نبیره به پیش اندرون با سپاه

بیامد سیه دیو با ترس و باك

همی به آسمان بر پراگند خاك

ز هرای درندگان چنگ دیو

شده سست از خشم كیهان خدیو

به هم برشكستند هردو گروه

شدند از دد و دام دیوان ستوه

هوشگ دلاور با دیو سرپنجه می شود:

بیازید هوشنگ چون شیر چنگ

جهان كرد بر دیو نستوه تنگ

كشیدش سراپای یكسر دوال

سپهبد برید آن سر بی‌همال

به پای اندر افگند و بسپرد خوار

دریده برو چرم و برگشته كار

چو آمد مر آن كینه را خواستار

سرآمد گیومرث را روزگار

برفت و جهان مر دری ماند ازوی

نگر تا كرا نزد او آبروی

مرگ پهلوانان و پادشاهان نیك سرشت در شاهنامه همواره با افسوس و دریغی دلكش یاد می شود و شاعر چیره دست بزرگوار ما به پایان كار همه آدمیان كه مرگ است و ناپایداری جهان اشاره می كند. گیومرث نیز چنین است.

جهان فریبنده را گرد كرد

ره سود بنمود و خود مایه خورد

جهان سربه‌سر چو فسانست و بس

نماند بد و نیك بر هیچ‌كس

فردوسی بزرگ به گواه تمامی ناقدان برجسته ادبیات، از هرگونه دخل و تصرفی در روایات و داستانهای كهن ملی كه به دستش رسیده به شدت پرهیز داشته است و كوشیده داستانهای كهن ایران باستان را بدون هرگونه تغییری در ساخت اصلی روایت به دست ما برساند. بنابر این مجال اندكی برای شخص شاعری چون او باقی می ماند تا احساس و عاطفه فردی خود را نیز مطرح كند. مرگ هر شخصیت انسانی و نیك سرشت در شاهنامه، از جمله این مجالها و فرصتهاست و شاعری به عظمت فردوسی بزرگ چنین مجالی را از دست نمی دهد. در این بیت كه با هم خواندیم و ابیات پیش از آن هم دریغ گوینده بی همتای ما از رفتن چنین بزرگانی در قالب شیواترین كلمات جلوه گر شده است. او مرتباً خواننده را به اندیشه دعوت می كند كه جهان ناپایدار و سخت سست نهاد است. پس خوشا به سعادت آنان كه جز تخم نیكی و نیكویی كاشت نكنند.
باری، هوشنگ بعد از پیروزی بر دیو و مرگ پدربزرگ، بر تخت پادشاهی تكیه می زند و دادگری و مهربانی پیشه می سازد.
كشف آتش، مهمترین كشف اساطیری شاهنامه:
اسطوره ها پاسخهایی زیبا، دلنشین وی بود و قرنها و قرنها برپا داشته می شد. امروز اسطوره ها روایاتی داستان وار برای ما هستند تا پدیده ها را با نگاهی زیبایی شناسانه ، وهم آلود و پر رمز و راز و غریب بنگریم.


اما برای نیاكان ما علاوه بر این كاركرد، اساطیر حكم وقوع قطعی امری مسلم را داشت. اسطوره پاسخ به پرسشهای بشر كهن است تا او را از سرگشتگی برهاند. این اسطوره ها، چنان كه در قسمتهای قبلی نگاهی به شاهنامه هم اشاره كرده ایم، از بدو پیدایش تا دوران اوج غظمت و شكوه، سیرهای گوناگونی را سمری می كنند. هم انسانی تر می شوند و هم مرتباً اخلاقی تر و هنری تر.
در اساطیر ما كشف آتش به اوشنگ دانا نسبت داده می شود.
هوشنگ روزی با نزدیكان خود به دشت و صحرا می رود. ماری را در كنار سنگی می بیند. ماری بزرگ و سیاه. سنگی بر می دارد تا بر سر مار بكوبد:

یكی روز شاه جهان سوی كوه

گذر كرد با چند كس همگروه

پدید آمد از دور چیزی دراز

سیه رنگ و تیره‌تن و تیزتاز

دوچشم از بر سر چو دو چشمه خون

ز دود دهانش جهان تیره‌گون

نگه كرد هوشنگ باهوش و سنگ

گرفتش یكی سنگ و شد تیزچنگ

به زور كیانی رهانید دست

هوشنگ با قوت زیادی كه داشت سنگ را رها كرد اما مار گریخت. سنگ بر سنگ كار مار برخورد كرد و از جرقه این دو آتشی روشن شد. بر اساس اسطوره های ماایرانیان، این اولین بار است كه انسان آتش را می بیند.

جهانسوز مار از جهانجوی جست

برآمد به سنگ گران سنگ خرد

همان و همین سنگ بشكست گرد

فروغی پدید آمد از هر دو سنگ

دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ

نشد مار كشته ولیكن ز راز

ازین طبع سنگ آتش آمد فراز

پیشتر اشاره كرده بودیم كه از اسطوره می توان برداشتهای بسیار مختلفی داشت و همه آنها هم می تواند درست باشد.
در اینجا سنگ برداشتن برای دفع ماری وحشتناك و خطرناك و كشف آتش، مایه های بسیار زیبا و نیرومندی به دست عرفان ایرانی ما می دهد: هرگاه كه سنگی برداشتی برای مبارزه با اژدهای نفس، به روشنایی خواهی رسید. نفس مبارزه یعنی ایجاد روشنایی.
اگراین صحنه را داستانی و روایی صرف هم تعبیر كنیم كاملاً درست است.
هوشنگ از دیدن این پدیده شگرف كه هم بسیار نورانی بود و هم زیبا بسی شادمان شد و خداوند نیكی دهش را ستایش كرد:

جهاندار پیش جهان آفرین

نیایش همی كرد و خواند آفرین

ایرانیان خردمند این فروغ را هدیه خداوندی خواندند و:


كه او را فروغی چنین هدیه داد


همین آتش آنگاه قبله نهاد

بگفتا فروغیست این ایزدی

پرستید باید اگر بخردی

در اینجا تذكر نكته ای بسیار بسیار مهم است و آن این كه پرستیدن درمعنای ربوبیت قائل شدن و نعوذ بالله شرك آوردن به خداوند نیست. پرستیدن در اینجا به معنای بسیار بسیار گرامی داشتن و دوست داشتن است.
حكیم بزرگوارما بلافاصله اشاره می كند كه مبادا تصور كنیم نیاكان ما آتش پرست بوده اند؛ هرگز. آنان خداپرست بوده اند و آتش را به عنوان هدیه ای الهی كه نور و گرما را به بشر هدیه داده بود ارج می نهادند و هرگز آتش را خداوند نمی دانستند بلكه هدیه ای زیبا از الطاف رحمت الهی می دانستند.
چنان كه حكیم یگانه ما باز هم در جایی دیگر می فرماید كه مبادا نیاكانمان را آتش پرست بپنداریم:

مگویی كه آتش پرستان بُدند

پرستنده پاك یزدان بُدند

اهمیت آتش در بقای بشری كه از سرما جان پناهی نداشت، در پیشرفت بشری از پختن خوراك گرفته تا تولید انرژی و صدها كاربرد دیگر هم گواهیست بر درك والای نیاكان ما كه آتش را به نیكی و به حق ارج می نهادند. اهمیت آتش حتی در دنیای امروز ما نیز ذره ای كاسته نشده و هر روز از آن بهره های بسیارمی بریم.

چون شب هنگام رسید پادشاه هوشنگ جشنی بزرگ برپای داشت و فرمان داد بته های آتش را در جای جای دشت و كوه روشن كنند تا زیبایی آن چشم نواز گردد.
او نام آن جشن را ((سده)) نهاد:

شب آمد برافروخت آتش چو كوه

همان شاه در گرد او با گروه

ز هوشنگ ماند این سده یادگار

بسی باد چون او دگر شهریار

كز آباد كردن جهان شاد كرد

جهانی به نیكی ازو یاد كرد

ستایش فردوسی بزرگ از شخصی چون هوشنگ گواهیست بر این نكته كه فردوسی هرآنكس را كه موجب پیشرفت مردم و تعالی جامعه و رفاه اجتماعی می بیند، نیك می ستاید و هركس را كه موجب ستم و رنجم جامعه گردد به شدت نكوهش می كند؛ حتی اگر پادشاهی قدر قدرت چون ضحاك یا كیكاووس باشد.
او مانند هر آزاده ای، به مردم و انسانیت و میهن خویش تعهد دارد و نه به قدرت. زندگی آزاده وار خود حكیم ما نیز بر این حقیقت صحه می گذارد. زیرا او اگر می خواست به راحتی می توانست قصایدی به مراتب پر طنطنه تر از عنصری و فرخی و عسجدی برای محمود غزنوی بسراید و صله هایی به مراتب گرانبها تر از صله های آنان اجرت گیرد.اما او گرامی ترین، دشوارترین انسانی ترین و ملی ترین كار ممكن را انجام داد و هرگز هم برخورداری مالی شاعران دربار غزنوی راپیدا نكرد؛حال آن كه نام بلند او برتر از هر شاعری در طول تاریخ بر صفحه ادبیات و فرهنگ جهان خواهد درخشید.
در قسمت بعدی دنباله نگاهی به دوران پیشدادیان را در پیشگاه حضرت فردوسی و جوار شما دلباختگان فرهنگ ایران زمین پی خواهیم گرفت .

دسترسی سریع