« صدف »

« صدف »

پدرم با پالتو تابستانی نیمدار و كلاه تریكویی كه یك تكه پنبه ی سفید از گوشه ی آن بیرون زده ، كنار من در پیاده رو ایستاده است . گالوشهای بزرگ و سنگینی به پا دارد .این انسان محجوب و مشوش از بیم آنكه رهگذران متوجه شوند كه او گالوش را ....

7 سال پیش