صبحانه انگلیسی

صبحانه انگلیسی

گفتگو با محمد درودگری در برنامه چاپ اول

2 سال پیش
از «صبحانه انگلیس» تا  «قصه زندگی یك كارآفرین» در «چاپخانه» رادیو فرهنگ

از «صبحانه انگلیس» تا «قصه زندگی یك كارآفرین» در «چاپخانه» رادیو فرهنگ

دوكتاب« رویایی كه می فروشی » و «صبحانه انگلیسی»یكشنبه7 اسفند ماه در برنامه «چاپخانه» رادیو فرهنگ معرفی می‌شوند.

2 سال پیش
نویسنده« خواب عمیق گلستان»در  ایراندخت  رادیو فرهنگ

نویسنده« خواب عمیق گلستان»در ایراندخت رادیو فرهنگ

رادیو فرهنگ در برنامه « ایراندخت» یكشنبه 9 مرداد میزبان « پروانه سراوانی » بانوی نویسنده است.

3 سال پیش
در هفت كوچه رادیو فرهنگ بررسی شد؛مردم مناطق مختلف ایران صبحانه چه می‌خورند؟

در هفت كوچه رادیو فرهنگ بررسی شد؛مردم مناطق مختلف ایران صبحانه چه می‌خورند؟

در برنامه «هفت كوچه » رادیو فرهنگ كه به موضوع فرهنگ عامه اختصاص دارد امروز شنبه 24 مهرماه انواع صبحانه در مناطق مختلف ایران بررسی شد.

4 سال پیش
رویای كاغذی به شیفتگی‌ها رسید

رویای كاغذی به شیفتگی‌ها رسید

برنامه «رویای كاغذی» چهار شنبه 16بهمن ماه به معرفی و خوانش بخش هایی از كتاب رمان «شیفتگی ها» نوشته‌ی «خابیر ماریاس» اختصاص دارد.

5 سال پیش
«دختر سوم » آگاتا كریستی به «رویای كاغذی» رسید

«دختر سوم » آگاتا كریستی به «رویای كاغذی» رسید

برنامه «رویای كاغذی» امشب سه شنبه 24ی ماه به معرفی و خوانش بخش هایی از كتاب رمان «دختر سوم » نوشته‌ی « آگاتا كریستی» اختصاص دارد.

5 سال پیش
« غار بادی »

« غار بادی »

وقتی سیزده ساله بودم و خواهر كوچكم ده سال داشت، دو نفری برای تعطیلات تابستان به یاماناشی رفتیم. برادر مادرم در یك آزمایشگاه تحقیقاتی در دانشگاه یاماناشی كار می‌كرد و قرار بود پیش او بمانیم. این اولین سفری بود كه تنهایی می‌رفتیم. ....

6 سال پیش
« تابوت های دست ساز»

« تابوت های دست ساز»

داستان كتاب تابوت‌های دست‌ساز برگرفته از یك جنایت واقعی در امریكاست كه در سال 1975 اتفاق افتاده است. نویسنده خود با نام ت.ك به عنوان یكی از شخصیت‌های اصلی و دوست كاراگاهی به نام جیك پِپِر در داستان ظاهر می‌شود.

6 سال پیش
شاگرد قصاب

شاگرد قصاب

كتاب شاگرد قصاب علاوه بر نامزد شدن در جایزه بوكر، جایزه ادبی آیریش تایمز را از آن خود كرده است و در فهرست 1001 كتابی كه پیش از مرگ باید خواند – كه از سوی گاردین منتشر شده است – قرار دارد.

7 سال پیش
«شنل»

«شنل»

وقتی آكاكی آكاكیویچ به خیابان رسید،احساس می‌كرد كه همه‌چیزرا در رؤیا دیده است.به خودش می‌گفت: خوب،چیزی كه هست هرگزفكرنمی‌كردم چنین چیزی پیش بیاید،اصلا” و بعد از سكوت كوتاهی افزود : ” خوب حالا كه پیش آمده است.و بعد ازسكوتی طولانی ادامه داد..

7 سال پیش
« قفس خالی »

« قفس خالی »

یه اشتباهی ازم سر زد». كمی مكث كردو بعد ادامه داد: «اعتمادم بهش بیش از اینابود. حتی به این فكرم نكرده بودم كه اخه پرنده است، در قفسش باز بشه ممكنه بپره بره. چند بار پیش اومده بود كه پنجره باز بود از قفسش می‌رفت تو حیاط یه چرخی می‌زد اما ...

7 سال پیش
«اولین وآخرین»

«اولین وآخرین»

كیت به مدت پنچ دقیقه با كاغذهائی كه در دستش بود ایستاد .درحالیكه ساعت تیك تیك می كرد وباد، بیرون ،توی درخت ها زوزه می كشید . نشست تا نامه را دوباره بخواند .كاغذ ها از دستش افتاد
اگر او اجازه می داد كه این اعتراف نامه به دست مقامات برسد ...

7 سال پیش
« اتاق مبله »

« اتاق مبله »

لك نخ نمای قالیچه، جلو میز آرایش از زنان زیبایی می گفت كه دسته دسته گذشته بودند. آثار جزئی انگشت روی دیوارها از زندانیان كوچكی خبر می داد كه سعی كرده بودند راهشان را به جانب آفتاب و هوا بگشایند...

7 سال پیش
« باغچه ی جعفری «

« باغچه ی جعفری «

درِ راهرویی را كه به كوچه منتهی می‌شد بازكرد و آل كوندراج با عجله از راهرو خارج شد و به كوچه رفت. وقتی خلاص شد اولین كاری كه كرد خندید. اما می‌دانست كه تحقیر شده و به شدت خجلت زده بود. در ذات‌اش نبود چیزی را كه به او تعلق نداشت، بردارد....

7 سال پیش
« عقده ی ادیپ من »

« عقده ی ادیپ من »

جنگ آرام‌ترین دوره‌ی زندگی‌ام بود. پنجره‌ی اتاقم كه زیر شیروانی بود، رو به سمت جنوب‌ شرقی باز می‌شد. مادرم جلو پنجره پرده‌ای آویخته بود، اما این به حال من فرقی نداشت. همیشه با اولین پرتو آفتاب بیدار می‌شدم، ....

7 سال پیش
 « قناری »

« قناری »

نخستین باری كه از وجود كلاریبل در ایستگاه با خبرشدم هنگامی بود كه توی اتاقك كوچك،جایی كه به آن دفتركارم می‌گفتم، نشسته بودم. در آن هنگام سرگرم بررسی فهرست موجودی ‌های فنی ایستگاه بودم تا اقلامی را كه به زودی تمام می‌شد شناسایی كنم. وقتی ...

8 سال پیش
«موشك ران»

«موشك ران»

مادر گفت: «ده سال پیش پیش به خودم گفتم چی میشه اگه روی سیاره‌ی ناهید بمیره؟ اون وقت ما هیچ وقت دل‌مون نمیاد ناهید رو نگاه كنیم. چی میشه اگر روی مریخ بمیره؟ هیچ وقت دل‌مون نمیاد دوباره مریخ سرخ‌رنگ رو توی آسمون نگاه كنیم، بی اون كه ...

8 سال پیش
«گذر از تونل»

«گذر از تونل»

قهرمان داستان، جری، پسر یازده ساله‮ ای كه در آستانه گذر از كودكی به جوانی است، به همراه مادرش در كشوری بیگانه تعطیلات تابستانی اش را سپری می كند. یك روز به هنگام شنا با چند پسر بزرگتر از خودش برخورد می كند و....

8 سال پیش
« اقدام خواهد شد »

« اقدام خواهد شد »

برای وونزیدل، پیش پا افتاده‌ترین كار‌ها نیز اقدام به نظر می‌رسیدند. آن‌طور كه كلاهش را سرش می‌گذاشت، آن‌گونه كه ـ لرزان از نشاط و نیرو ـ دكمه‌‌های پالتوش را می‌بست، همه و همه اقدام بود.

8 سال پیش
« خوشه های خشم»

« خوشه های خشم»

داستان از آغاز دوره‌ی جدیدی از تغییر و تحول اقتصادی و به تعبیری از دوره‌ی ماشینیسم در قاره‌ی امریكا شروع می‌شود. زمانی كه پای صنعت و توسعه‌ی اقتصادی و به تبع آن نوعی دگرگونی در زندگی مردم و بالاخص برزگران و پیشه‌وران بوجود می‌آید و ....

8 سال پیش
 « دوران كودكی »

« دوران كودكی »

در چنین حال و هوایی نیمه‌های شب از خواب بیدار و به آرامی از جایم بلند شدم و با ترس و لرز خود را به كنار پنجره رساندم، و جلوی پنجره برخلاف آنچه تصور می‌كردم به نحو غریبی روشن بود و اصلاً سیاه نبود و به تیرگی مرگ هم نبود.

8 سال پیش
«تیره بودند با چشمان طلایی»

«تیره بودند با چشمان طلایی»

هری بارها گفته بود: «ما مال این‌جا نیستیم. ما مال زمینیم. این‌جا مریخه! این‌جا برای مریخی‌ها ساخته شده. كورا! جان من بیا یه بلیت برای برگشت به خونه بگیریم!»

8 سال پیش
« بینوایان»

« بینوایان»

بینوایان تصویر راستین سیمای مردم فرانسه در قرن نوزدهم است چهره ی چند قهرمان در بینوایان برجسته تر ترسیم شده‌است از جملهٔ آن ژان والژان. او مرد میانسال خسته روانی است با نیم تنهٔ كهنه و شلواری وصله دار ...

8 سال پیش
«از میان شیشه ، از میان مه »

«از میان شیشه ، از میان مه »

فنیا دور خودش چرخی زد و میدان را نگاه كرد. چراغ‌های میدان روشن بود و پل سفید در ته میدان پیدا بود. باران هنوز می‌بارید. آراكس گفت: "این‌جا را باید بخرم. همین مغازه را. خیلی خوبه. رو به روی میدان اصلی شهر هم كه هست...

8 سال پیش
«سپرده به زمین»

«سپرده به زمین»

اتاق آن ها، بالكنی رو به تنها خیابان سنگفرش دهكده داشت كه صدای قطار هفته ای دو بار از آن بالا می آمد، از پنجره می گذشت و روی تكه شكسته ای از گچ بری های سقف تمام می شد. روزهایی كه طاهر دل و دماغ نداشت كه روزنامه های قدیمی را بخواند و ...

8 سال پیش
«دوشس و جواهر فروش»

«دوشس و جواهر فروش»

الیور بیكن در بالای خانه ای مشرف به گرین پارك زندگی می‌ كرد. او آپارتمانی داشت؛ صندلی‌ها كه پنهانشان كرده بودند، در زوایایی مناسب قرار داشتند. كاناپه ‌ها كه روكی برودری دوزی شده داشتند، درگاه پنجره‌ها را پر كرده بودند....

8 سال پیش
« رویاهایم را می فروشم»

« رویاهایم را می فروشم»

یك روز صبح،ساعت نه،كه روی تراس هتل ریویرای هاوانا،زیر آفتاب درخشان داشتیم صبحانه می ‌خوردیم،موجی عظیم چندین اتومبیل را، كه آن پایین در امتداد دیوار ساحلی، در حركت بودند یا توی پیاده رو توقف كرده بودند، بلند كرد و یكی از آن‌ ها را با خود....

8 سال پیش
آداب و رسوم عید سعید فطر در كردستان

آداب و رسوم عید سعید فطر در كردستان


مستند پژوهشی ترانه باران در آستانه عید سعید فطر و در سفر به استان كردستان مستندی درباره آداب و رسوم عید سعید فطر در كردستان پخش می كند.

8 سال پیش
سفرِ ادواری

سفرِ ادواری

دوباره همان وقت سال شده بود. وقتی در جلویی كلبه را باز كردم ، خشكم زد . تمام خرت و پرت هایی كه داشتیم را به طور مرتب در كارتن های مقوایی چیده بودند . یكدفعه فشار ساعتها ، روزها ، هفته ها و ماهها كار را شدیدتر حس كردم.روی جعبه ای نشستم ... .

8 سال پیش
لبخند

لبخند

صبح به صبح با لبخند او مواجه می شدم ، تا اینكه یك روز ندیدمش. جای خالی اش را حس كردم . تصور می كردم اتفاقی برایش افتاده ،.....

8 سال پیش