به صرف غزلی عاشقانه میزبان شما خواهیم بود.
گرفته است صدایت ولی رساست هنوز اذان ماست هنوز و نماز ماست هنوز
فدای درد تو گردم ! بخوان بخاطر ما كه دردمند تو را این صدا شفاست هنوز
دوباره شنگی « آهنگ دیگرت » شده ام كه بی مبالغه سر فصل تازه هاست هنوز
« سپید و وحشی » و مغرور شعر یعنی این كه ورد حافظۀ شهر و روستاست هنوز
تو آتشی و تمام من از تو شعله ور است نه من ، كه روشنی نسلم از شماست هنوز
«فقط صداست» كه باقی ست ، گفت و باقی ماند صدای توست كه مصداق آن صداست هنوز
چقدر قافیه صف بسته و یكی كه تو را شناسه ای بشود ، باز كیمیاست هنوز
« محمد علی بهمنی - جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است »