آرنالدور ایندیرداسون برجستهترین پلیسینویس ایسلند است كه پرسوناژ اصلی اكثر رمانهایش كارآگاه اِلندور است. رمان سكوت قبر نیز برندهی جایزهی بهترین رمان جنایی 2005 از انجمن نویسندگان انگلستان شده است.
درباره نویسنده: آرنالدور ایندیرداسون (متولد 1961)، نویسنده ی مشهور ایسلندی، بیش تر به خاطر رمان های جنایی اش مشهور است. رمان سكوت قبر در سال 2005، به عنوان بهترین رمان جنایی سال، برنده ی جایزه ی انجمن نویسندگان جنایی انگلستان شده است.
آرنالدور ایندیرداسون برجستهترین پلیسینویس ایسلند است كه پرسوناژ اصلی اكثر رمانهایش كارآگاه اِلندور است. كتابهای ایندیرداسون تاكنون به 40 زبان ترجمه شدهاند و جوایز متعددی برای او به ارمغان آوردهاند. رمان سكوت قبر نیز برندهی جایزهی بهترین رمان جنایی 2005 از انجمن نویسندگان انگلستان شده است.
در قسمتی از پشت جلد كتاب آمده است:
سكوت قبر رمانی است نفسگیر، پركشش و جذاب دربارهی جنایتی كه سالها پیش اتفاق افتاده، جنایتی ناشی از خشونت، جنون و سادیسم.
داستان رمان با اتفاق عجیبی در یك مهمانی آغاز میشود. اتفاقی كه باور كردن آن بسیار سخت است. در جشن تولد پسری 8 ساله و در میان سر و صدای زیاد، كودكی مشغول لیس زدن و جویدن یك تكه استخوان است. در آن شلوغی كسی توجهای به این بچه ندارد تا اینكه مردی كه دانشجوی پزشكی بود متوجه آن شد و بلافاصله فهمید كه این تكه استخوان قسمتی از دندهی انسان است!! با كمی تحقیق مادر خانواده متوجه میشود پسرش این تكه استخوان را (كه فكر میكرد سنگ جالبی باشد) به خانه آورده است.
همین موضوع پای كارآگاه الندور و همكارانش را به مسئله باز میكند. بعد از مشخص كردن مكانی كه استخوان در آن پیدا شده بود متوجه میشوند كه این تكه قسمتی از اسكلتی است كه زمین دفن شده است. تحقیقات شروع میشود و چند روز بعد كارآگاه الندور بازهم متوجه چیز دیگری میشود:
ناگهان شیء سفتی را جلو پایش حس كرد. چیزی مثل سنگریزهای كوچك. چند بار با پنجهی پا به او ضربه زد، اما سفت و سخت بود و تكان نمیخورد. خم شد و خاكهای دور و بر شیء را خراشید. عمیقتر حفر كرد. دستانش به لجن كشیده شده بود اما بالاخره سنگریزهی مشابهی پیدا كرد، بعد سومی، چهارمی و پنجمی. زانو زد، خاك همهی دور و برش را گرفته بود. شیء به تدریج ظاهر شد و اِرلندور وارسیاش كرد. پنج استخوان انگشت و استخوان كف دست از زیر زمین كشف شده بود. آرام از جا برخاست. (كتاب سكوت قبر – صفحه 35)
با كشف استخوانهای جدید كار حفاری زمین برای بیرون كشیدن اسكلت آغاز میشود و همزمان كارآگاه اِرلندور و همكارانش تحقیقات را جدیتر دنبال میكنند.
در كنار این ماجراها، داستان دیگری به شكل موازی با آن روایت میشود. داستان زنی كه در تلاش است همراه با دو بچه خود از دست شوهرش فرار كند. كتكزدن و بداخلاقیهای شوهرش غیرقابل تحمل است و زن دیگر تحمل خشونت و تحقیر را ندارد.
اولین تلاشش برای فرار محكوم به شكست شد. خودش را آماده نكرده بود و گزینههای موجود را نمیشناخت، نمیدانست كجا باید برود و ناگهان خودش را با دو بچه در سوز و سرما بدون سرپناه یافته بود. دست سیمون را گرفته بود و مایكلینا هم توی بغلش بود، اما نمیدانست كجا برود. تنها خواستهاش این بود كه از آپارتمان دور شود. (كتاب سكوت قبر – صفحه 54)
اتفاقات و جزئیات دیگری هم وجود دارد و داستان كتاب را پیچیدهتر و سختتر از حد معمول میكند. اتفاقاتی كه با جنگ جهانی دوم نیز گره خورده است.
بخش هایی از این رمان را در زیر می خوانید :
احساس میكرد سكوت سنگینی بر زندگیاش حاكم است. احساس تنهایی گرداگردش را فراگرفته بود. روزهای كسالتباری را میگذراند كه سلسلهوار تلنبار شده بود روی او و داشت خفهاش میكرد. ناگهان خواب به سراغش آمد و افكارش به دوران كودكی رفت، به زندگیای كه عاری از گناه بود و آزاد از غم و غضه و نگرانی. هرچند خیلی كم پیش میآمد، اما گاهی اوقات واقعا میتوانست به آرامش گذشته دست یابد و زمانی كوتاه احساس خوبی داشته باشد. (كتاب سكوت قبر – صفحه 74)
همهی سربازان اونیفورم خاكی پوشیده و كمربند بسته بودند و پوتینهای سیاه و بادوامی به پا داشتند كه بندهایش را بالای ساق پا بسته بودند، بعضیهایشان كلاهخود داشتند و اسلحههایی در غلاف. هوا كه گرم میشد لباسهایشان را در میآوردند و برهنه زیر نور آفتاب دراز میكشیدند. هرچند وقت یك بار تمرین نظامی داشتند، مخفی شدن، بیرون دویدن از مخفیگاه، انداختن خودشان روی زمین و شلیك كردن. (كتاب سكوت قبر – صفحه 158)
زندگی كردن با تنفر هر روزه، هرگز متوقف نمیشه، و هیچوقت هم نمیتونید تغییرش بدید، تا وقتی كه ارادهتون رو از دست میدید و فقط منتظر میمونید و امیدوارید كه كتك بعدی به شدت قبلی نباشه. (كتاب سكوت قبر – صفحه 236)
كی برای قتل روح حكم صادر میكنه؟ میتونید این رو بهم بگید؟ چهطوری میتونید یه مـرد رو به خاطر قـتـل روح محكوم كنید؟ (كتاب سكوت قبر – صفحه 237)