یادداشت روز :ادراك، از منظر حكمت و فلسفه (بخش اول) ادراك، از منظر حكمت و فلسفه (بخش اول)

تعبیر ادراك در فلسفه به چند معنا به كار رفته است:
یكی به معنای حصول تصویر و صورتِ شی‏ء در عقل، خواه آن شی‏ء مجرد باشد یا مادی، جزئی باشد یا كلی، حاضر باشد یا غایب، و خواه در ذاتِ مدرك حضور یابد، یا در ابزارِ حسی او.

1397/08/22
|
17:16

نویسنده: علی شالچیان

ادراك، از منظر حكمت و فلسفه (بخش اول)
تعبیر ادراك در فلسفه به چند معنا به كار رفته است:
یكى به معناى حصول تصویر و صورتِ شى‏ء در عقل، خواه آن شى‏ء مجرد باشد یا مادى، جزئى باشد یا كلى، حاضر باشد یا غایب، و خواه در ذاتِ مدرك حضور یابد، یا در ابزارِ حسی او.
بوعلی در اشارات و تنبیهات، در این باره گفته است: "ادراك شى‏ء عبارت است از اینكه حقیقت شى‏ء نزد ادراك ‏كننده نمودار گردد به گونه ای كه ابزار حسیِ ادراك آن را مشاهده كند. این حقیقت ممكن است خودِ حقیقت شى‏ء خارجى باشد كه ادراك شده است و یا ممكن است حقیقت چیزى باشد كه در اعیان خارجى وجود ندارد؛ مانند بسیارى از اشكال هندسى یا حتى بسیارى از مفروضات هندسى كه نمى‏تواند وجود عینى و خارجی داشته باشد، و یا ممكن است این حقیقت ادراك شده در ذات عینیِ شى‏ء ادراك شده، موجود و متحقق باشد."
بنابراین، حقیقتى كه نزد ادراك كننده حضور یافته است، عیناً همان شى‏ء خارجى نیست؛ بلكه مثالى و نمودارى از آن است كه در ذهن ادراك كننده نمودار شده است. اگر ادراك شى‏ء فقط به حقیقت شى‏ء دلالت كند بی آنكه حكم به نفى یا اثبات در مورد آن داشته باشد، آن را تصور گویند؛ و اگر علاوه بر اینكه دلالت بر تصورِ حقیقت شى‏ء كند، حكم نفی یا اثبات نیز در مورد آن داشته باشد، آن را تصدیق گویند. ادراك به این معنا مترادف علم است و تمام قواى ادراكى را شامل مى‏شود؛ همان طور كه مى‏گویند: ادراك حس، ادراك خیال، ادراك وهم و ادراك عقل.
برخی از فیلسوفان معنای ادراك را محدود كرده اند و آن را فقط به احساس اطلاق مى‏كنند. در این صورت، ادراك خاص تر از علم و نوعی از آن است. برخی دیگر معناى ادراك را گسترش داده اند و آن را به معنى حضور صورت ذهنى به كار برده اند. و یا آن را به معنى كمالى كه در نتیجه كشف صور ذهنى در عقل با برهان به دست مى‏آید، استعمال كرده اند. این كمال، افزایشى است بر آنچه از مجموعه حواس در ذهن حاصل مى‏آید كه ادراك نامیده مى‏شود. (ر.ك: كلیات ابو البقاء)
ادراك همان طور كه شامل حس و خیال و معرفت عقلی است، معرفتى بالاتر از معرفت عقلى را نیز شامل مى‏شود و آن معرفتى است كه نتیجه كشف باطنى است و ادراك ذوقى (شهودى) نامیده مى‏شود. غزالى در این مورد گوید:
"در ادراك ذوقی، چشمی گشوده مى‏شود كه ادراكات خاصى در آن حاصل مى‏شود. عقل از این ادراك عاجز است؛ همان طور كه گوش از ادراك رنگ و چشم از ادراك صدا، و تمام حواس از ادراك معقولات عاجز است."
در اصطلاح اهل سلوك، ادراك بسیط عبارت است از ادراك وجود حق تعالى با غفلت از خود عملِ ادراك و از اینكه آنچه درك شده است، وجود حق است؛ و ادراك مركب عبارت است از ادراك وجود حق تعالى با علم به خود ادراك و آگاهى به اینكه آنچه درك شده است، وجود حق است. (ر.ك:كشاف اصطلاحات الفنون، تهانوى) در نظر بسیارى از فیلسوفان ادراك یا جزئى است، یا كلى.
ادراك جزیى یا متوقف و منوط به وجود شیء خارجى است كه در این صورت احساس است، و یا منوط به وجود شیء خارجى نیست كه در این صورت خیال است. ادراك شى‏ء جزیى به صورت كلى، عبارت است از ادراك صورتِ كلى همان شى‏ء كه به این شى‏ء جزیى منحصر است.
ادراك كلى به این ترتیب است كه اشخاص جزیى به عنوان مثال افراد انسان در مفهوم انسانیت مشترك و متساوى‏اند، اما در امور زائد بر ذات انسان مانند كوتاهى و بلندى قامت، شكل، رنگ و ... متفاوت‏اند. پس جنبه اتحاد و اشتراك آن ها غیر از جنبه اختلاف آن هاست؛ و انسانیت، از آن جهت كه انسانیت است، غیر از امورى مانند كوتاهى و بلندى قامت و رنگ و ... است. بنابراین، ادراك انسانیت به طور كلى و بدون توجه به خصوصیات فردىِ افراد از قبیل رنگ و شكل و كوتاهى و بلندى قامت، ادراك كلى است. (ر.ك: لباب الاشارات رازى)

دسترسی سریع