اندیشه های مارتین هایدگر /قسمت دوم مارتین هایدگر (بخش دوم)

در بخش نخست از این نوشتار به زندگی هایدگر نگاهی كوتاه افكندیم و در این قسمت قصد داریم كه نگاهی گذرا و كلی به فلسفه هایدگر داشته باشیم.

1397/07/17
|
16:28

نویسنده : علی شالچیان

هایدگر در فلسفه خویش پدیده را مورد بررسی قرار داده ‌است. متافیزیك هایدگر هستی‌شناسیِ پدیده گرایانه‌است. وی زمان را به سه نوع زمان روزمره و زمان طبیعی و زمان جهانی تقسیم می‌كند. او درباره زمان روزمره می‌گوید : زمان آن چیزی است كه اتفاقات در آن رخ می‌دهند. زمان در موجود تغییرپذیر اتفاق می‌افتد. پس تغییر در زمان است. تكرار دوره‌ای‌ است. هر دوره تداوم زمانی یكسانی دارد. ما می‌توانیم مسیر زمانی را به دلخواه خود تقسیم كنیم. هر نقطه اكنونیِ زمانی بر دیگری امتیاز ندارد و اكنونی پیش‌تر و پس‌تر (بعدتر) از خود دارد. زمان یكسان و همگن است. ساعت چه مدت و چه مقدار را نشان نمی‌دهد بلكه عدد ثبت شده اكنون است. هایدگر می‌پرسد كه این اكنون چیست و آیا من انسان بر آن چیرگی و احاطه دارم یا نه؟ آیا این اكنون من هستم یا فرد دیگری ست؟ اگر این‌طور باشد پس زمان خود من هستم و هر فرد دیگر نیز زمان است و ما همگی در با هم بودنمان زمان هستیم و هیچ‌كس و هر كس خواهیم شد.
پرسش هایدگر این است كه زمان چیست؟ و دازاین در زمان چیست؟ دازاین در هر آن بر مرگ خود آگاهی دارد. دازاین به معنی حیات انسانی همان امكان داشتن است. یعنی گذشتن مطمئن و در عین حال مبهم از خود ممكن است. هستی امكان بر مرگ واقف است و معلوم است كه آن را می‌دانم اما به آن فكر نمی‌كنم. دانایی من از مرگ تفسیری از دازاین است. دازاین این امكان را دارد كه مرگ خود را دور كند.
هایدگر تفكر متافیزیكی و سوژه محور را در راستای اِعمال اراده استیلاگر می‌داند. او تفكر رهایی‌بخش را معطوف به روشنی ظهور هر چیز آن گونه كه هست، تلقی می كند . این نوع تفكر در واقع، اندیشیدن در رهایی است. هایدگر رهایی را تجربه‌ای نفی‌كننده نمی‌داند. اعراض از سلطه و غلبه بر چیزها تنها یك لحظه از رهایی است. لحظه اثباتی آن‌گاه‌است كه انسان در موضعی قرار گیرد كه در معرض عیان شدن حقیقت باشد. آنجا كه انسان بودن خویش را در طبیعت و در كنار چیزها و با دیگران آن‌گونه كه هستند تجربه می‌كند در معرض آشكار شدن حقیقتِ بودن قرار می‌گیرد.
از نظر هایدگر، فلسفیدن اصیل، تفكر و شكرگزاری نیز هست. یعنی گشودگیِ وجودی به سوی پاسداری از حقیقتِ بودن؛ اما تاریخ متافیزیك تاریخ، فراموشی این حقیقت است. این فراموشی تاریخی اكنون به غلبه پوزیتیویسم تكنوكراتیك ختم شده‌است. در این وضعیت، تفكر به نظامی از كارایی، خود-اعمال گری، سلطه و امنیت استحاله شده‌است؛ در حالی كه تفكر همان پرسش گری در باب حقیقتِ بودن است. فلسفه هایدگر را می‌توان به رمانتیسم آلمانی مرتبط دانست . ساختارشكنی هایدگری درباره متافیزیك مربوط به سوژه، نقد رمانتیك اومانیسم انتزاعی است.
هایدگر چهره‌ای از متافیزیك مدرن است. او از طریق آثار خود پدیدارشناسی هوسرل - و نیز نقد هوسرلی از گرایش به روانشناسی - را به موضوعات بنیادین متافیزیك پیوند می‌دهد. هوسرل می‌گوید كه اگر روانشناسی، تاریخ یا خودِ زندگی را به عنوان كدهای تعیین‌كننده رفتارهای انسانی در نظر بگیریم چنانچه توجه تمایز بین انسانیت و حیوانیت از بین رود، انسان تبدیل به ماشینی خواهد شد كه فعالیت‌هایش به حركات صرف و غیرقابل پیش‌بینی تبدیل خواهد گردید.
وجه دیگر فلسفه هایدگر در نقد فلسفه افلاطون منعكس شده‌است. او در سال 1947 در مطلبی با عنوان "دگم افلاطونی واقعیت" می‌گوید كه در تفكر افلاطونی از ایده موجود از قبل داده شده ‌است و نقد هایدگری از فلسفه افلاطون به همین از پیش تعیین‌شدگی موجود در متافیزیك افلاطون برمی‌گردد.

دسترسی سریع